نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

nikan

مرحله دوم آزمایش PND

سلام گل پسرم، خوبی مامان؟! امیدوارم تو دل مامانی جات راحت باشه واذیت نشی.دیروز بابایی رفت مأموریت .می دونم دل تو هم مثل دل من هواشو کرده ودلتنگش شدی .احتمال زیاد امشب برمی گرده.بابایی هم هی زنگ می زنه وسراغتو می گیره وکلی سفارش می کنه که حواسم بهت باشه.اونم طاقت دوریتو نداره . شنبه صبح ساعت 7.30 رفتیم آزمایشگاه که آزمایشهای 7 گانه سه ماهه اول و انجام بدم.آزمایش خون که دادم من یکم حالم بد شد.نمیدونم مال استرس بود یا حالت ویار حاملگی بود. خلاصه بعدش راه افتادیم رفتیم اهواز.ساعت 11 بود رسیدیم آزمایشگاه نرگس.تقریبأ شلوغ بود.دل تو دلم نبود.بدنم سست و بیحال بود.من نشسته بودم وقاصدک دنبال کارا بود،رفت نوبت گرفت. گفتن ساعت  12 ...
31 فروردين 1392

جنسیتم مشخص شد هورررااا....(اولین سونو)

  سلام گل پسر قند عسل... خوبی مامانی،دلم برای نوشتن برای تو مهربونم تنگ شده بود. مامانی امروز بالاخره روی ماهتو دیدم وفهمیدم یه گل پسر دارم.نمی دونی با چه ذوقی نگات می کردم.دلم نمی اومد از روی تخت سونو بلند بشم.تو هم هی تکون می خوردی وشیطونی می کردی.احساس کردم حالت خیلی خوبه حسابی داره بهت خوش میگذره.جاتم خوب بود ،بزرگ بودآخه خیلی راحت اینور واونور می رفتی.نمی دونم جای همه نی نی ها تو دل ماماناشون بزرگ و راحته یا من اینجوری احساس می کردم. وقتی دکتر گفت که 12 هفته و6 روزه که تو تو دلمی خیلی تعجب کردم.آخه به حساب خودم 11هفته گذشته.اما دکتر که اینجوری گفت یعنی تو ماه 4 رفتم. مامان خیلی دوست داشتم بابایی هم می اومد میدیدت اما ...
27 فروردين 1392

یه احساس شیرین ** جواب آزمایش**

سلام دلبندم. از دیروز برات بگم.ساعت 2:45دقیقه بود که یه sms از بابایی اومد.  فکر کردم جواب آزمایشو گرفته   .اما وقتی پیامشو خوندم دیدم نوشته من دیرتر میام.جواب آزمایشو سر راه برگشت از کار میگیرم. .یه خورده ضد حال بود.دوست داشتم زودتر باخبر بشم که تو تو دلم هستی یا نه.هرچند دلم گواهی بودن تو رو میداد.اما میخواستم مطمئن بشم. دلشوره  نداشتم فقط نگران برخورد قاصدک بودم.تا ساعت 4 ناهار نخوردم. یه خورده دمپخت کشیدم وخوردم.رفتم یه چرتی بخوابم .ساعت 5 بود که بابا بزرگ (بابای قاصدک) زنگ زد.نگران قاصدک بود. که چرا دیرکرده.دوباره سعی کردم بخوابم.زمان کند سپری میشد.ساعت 5:30 بود که با صدای درب بیدار شدم.خودم و زدم بخواب،قاصدک ی...
13 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد